مجموع نظرات: ۰
جمعه ۱۲ آبان ۱۳۸۵ - ۱۱:۲۳
۰ نفر

درک ما از حوزه مطالعات ترجمه در سال‌های اخیر معانی بسیار متنوع تری به خود گرفته و حوزه‌های متفاوتی را فراسوی بعد متنی معمول در بر می‌گیرد.

حوزه مطالعات ترجمه در دو دهه گذشته در واقع راه درازی را از حواشی گروه زبان شناسی تا رسیدن به موقعیت محوری امروزی در حوزه مطالعات فرهنگی و نظریه انتقادی طی کرده است.

آنتونیو سوسا ریبه ییرو Antonio Sousa Ribeiro ( 2004) معتقد است که ترجمه به یک استعاره بنیادی و مسلط زمان ما تبدیل شده و بازتاب عمل ترجمه روی مفاهیمی که ما از چند فرهنگی بودن، هویت و اعمال فرهنگی داریم، پر دامنه‌تر از آن است که تصور می‌شود.

به اعتقاد او قبلا قضیه را ساده می‌گرفتند: کافی بود معادل‌های مناسب را پیدا کنی و کار تمام بود. اما در 20 سال اخیر ترجمه دستخوش تغییرات زیادی شده است؛ از جمله از زیر سلطه زبان شناسی کاربردی بیرون آمده و به مطالعات فرهنگی رفته و در نهایت به یک‌مفهوم بین رشته‌ای بدل شده‌است. بدیهی است هرچه دامنه وسیع‌تر می‌شود، ممکن است مفهوم پخش‌تر و چند معنایی‌تر شود.

ترجمه اینک نه تنها در مطالعات فرهنگی که در علوم اجتماعی و علوم انسانی در کل جای مهمی دارد. بنابراین دیگر نمی‌توان از زاویه رشته‌ای به آن پرداخت، بلکه بی تردید نیازمند رویکردی چند رشته‌ای است؛

یعنی علاوه بر، یا فراسوی، بعد متنی مرسوم، حالا بحث ترجمه بیشتر بحث شرایط فرهنگی، سیاسی و تاریخی است تا زبان. بخش قابل توجهی از این تغییر و تحول، مدیون مطالعات فمینیستی است و تأثیری انقلابی که جنسیت به گفته لوییز فون فلوتو Luise von Flotow (1997) در 30 سال اخیر روی عمل، تاریخ، و نظریه ترجمه داشته است.

به اعتقاد فون فلوتو حدود دهه 70 جنبش زنان یک فرصت مطلوب فرهنگی برای ترجمه فمینیستی ایجاد کرد که باعث ورود جنسیت به بحث‌های آکادمیک و ارائه تعریفی مجدد از زبان همچون‌یک ابزارقوی سیاسی شد.نوشته‌های تجربی‌فمینیستی هلن سیکسوHelen Cixous، مری دیلیMary Daly، نیکول براساردNicole Brossard، و لوکی برزیانیک Louky Bersianik به سیاسی کردن مترجمان یاری رساند و سرآغاز موجی از ترجمه‌های جدید شد؛ از جمله ترجمه تن، جناس‌های فرهنگی، و بازی با کلمات، «سالم گردانی» بازنمایی‌های جنس گرا و/ یا نژاد گرا، تاکید بر حضور شخص مترجم فمینیست و بازیابی نوشته‌های زنان «گم» شده در مردسالاری.

 هدف ترجمه فمینیستی که به چشم «بازنویسی به مؤنث» نگریسته می‌شود، قابل رؤیت کردن زنان در زبان است. نظریه‌های ترجمه، آگاهی جنسیتی روز افزون را آشکار می‌سازد و توجه‌ها را به «تأثیر- ترجمه» به سان ردی از عاملیت جنسیتی شده مترجم در متن جلب می‌کند. این عاملیت اغلب شکل حاشیه نویسی یا تفسیر انتقادی را می‌گیرد که با ترجمه همراه است.

نظریه پردازان فمینیست سؤال‌هایی درباره سیاست زبان و تفاوت فرهنگی مطرح می‌کنند و مدام در حال بازنگری و طرح نظریه‌های جدید هستند و از جمله این نظریه که ترجمه مفاهیم و اصطلاحات از یک حوزه رشته‌ای به مقوله‌های تحلیلی رشته دیگر در فراگردی صورت می‌گیرد که اسپیواک ویژگی آن را «داد و ستد فعال معانی» یعنی عمل در تماس یا مبادله قرار دادن یک نظریه با دیگری (یا چند نظریه دیگر) در هنگام خواندن یک متن ادبی یا اجتماعی می‌شمرد.

نوشته زیر به همین موضوع‌ها می‌پردازد. آن را از اینترنت گرفته ام و فاقد اسم نویسنده است. تنها جایی که در آن مداخله فعال کرده ام در آخر جمع بندی است که گمان کنم نیازی به مشخص کردن ندارد؛ چون خواننده خودش متوجه تغییر نثر می‌شود.

********** 

 زمانی اصل رایج این بود که ترجمه ادبی نباید به هیچ وجه نشان بدهد ترجمه است. آرام آرام این اصل تضعیف شد و به تجربه‌های متفاوت راه داد. یکی از آن‌ها استراتژی‌های ترجمه فمینیستی است. این نگاه متمایز فمینیستی به ترجمه ادبی به نسبت جدید است و حدود 20 سال سن دارد.

البته زنان مترجم به طور استراتژیک قرن‌ها از کارشان به صورت «راهی برای حرف زدن و صدای خود را به بیرون و خارج از مرزهای منزل رساندن»(1 )سود برده اند. 

 ترجمه معاصر فمینیستی کلا زاده شرایطی مشخص است: شرایط دو زبانه بودن کانادا و دیالوگ فرهنگی فرانسه - انگلیسی. اما ترجمه فمینیستی همان جا نماند و بلکه راه افتاد، و از آن وقت تا به حال با گفتمان و کار استراتژیک سایر مترجمان فمینیست تلفیق شده. استراتژی‌ها و روش‌هایی که کشف شده و به کار رفته‌اند، از نظریه‌های ادبی فمینیستی تغذیه می‌کنند. پیوندهای استعاری میان زنان و«ترجمه» یا مقایسه بین زن و مترجم در آغاز در همین چارچوب مورد بحث قرار گرفت.

بحث من این جا بر سرچهار حوزه مهم ترجمه ادبی و روش شناسی فمینیستی است؛ یعنی مترجمان، دستور کار سیاسی و فرهنگی آن‌ها، استراتژی‌های مشخص آن‌ها – هم در نوشتن و هم در «بازنوشتن» – و آخری اما نه بی اهمیت ترین، خوانندگان. 

مترجمان زن: استعاره‌ها و فمینیسم

جان فلوریو John Florio مترجم رساله‌های مونتنی بود. او با این کلمات آن‌ها را به کنتس بدفورد تقدیم کرد: «تا به این چاپ معیوب ]...[ چه همه ترجمه‌ها به قول معروف مؤنث اند». نمی‌دانم آیا فلوریو خودش را هم معیوب می‌دید یا نه؛ چه این او بود که ترجمه را انجام داده بود. از این «معادله‌ها» بسیار است، و من فقط یکی را مثال آوردم. استیون سیمور Steven Seymour، مترجم کارتر در زمان ریاست جمهوری او، می‌نویسد: «ترجمه‌ها مثل زن‌ها هستند. وقتی زیباهستند، احتمالا خیلی وفادار نیستند.»(2)

 تا همین اواخر ترجمه به ندرت به چشم یک کار هنری مستقل دیده می‌شد. تقریبا همیشه به کلماتی نه چندان دلچسب مانند «تقلید»، «بازتولید»، یا حتی «دخل و تصرف» مزین می‌شد. بعضی مترجمان هم اگر شهرتی کسب می‌کردند، اغلب به خاطر تأثیر تاریخی کارشان بود؛ برای نمونه در مورد لوتر می‌توان از تأثیر بر دین صحبت کرد، و در مورد ترجمه‌های شلگل Schlegel و تیک Tieck از شکسپیر از تأثیری که بر ادبیات آلمان گذاشت. 

حتی یک شخصیت نمونه مترجم وجود ندارد. به طور تاریخی نقش او بسته به پویایی سیاسی یا پیوندهای فرهنگی میان جوامع یا کشورها تغییر کرده است. ورود به جهان ادبیات به ویژه برای زنان نخست در طول قرن شانزدهم و از طریق ترجمه صورت گرفت: ترجمه برای زنان مجاز بود؛ چون به چشم بیان دیدگاه شخصی نگریسته نمی‌شد. به این ترتیب دیدگاه زنانه در پس پشت اقتدار مرد هم پنهان می‌شد و هم آشکار(3).

ترجمه در طول رنسانس انگلیسی یکی از تنها حوزه‌های فکری عمومی بود که زن‌ها به آن دسترسی داشتند. بعضی زن‌ها ترجمه آثاری را انتخاب کردند که مبارزه طلبی با ایدئولوژی‌های غالب بود.

یکی از این مترجمان افرا بن(Aphra Ben1640 -89) است، که در مقدمه اش بر متنی ترجمه شده تأکید دارد ترجمه ابزار قدرتمندی است. قصد او از ترجمه چندگانگی دو جهان
 La pluralite des deux mondes فونتــانل Fontenelle فراهم آوردن امکان دسترسی به عقل گرایی و علم برای زنان بود.

مثال دیگر الیزابت کارتر (Elisabeth Carter1717- 1806) است، که آثار فلسفی یک یونانی کهن، اپیکتتوس Epictetus، و آثار فلسفی نیوتن و پوپ را‌تر جمه می‌کرد و به این ترتیب ایدئولوژی مسیحیت را زیر سؤال می‌برد.

«مترجمه‌های» دیگری هم در تاریخ بوده‌اند که استراتژی‌هایی به کار برده‌اند تا از قدرت‌های «پنهان» خود به منظور تأثیر نهادن بر خوانند گان شان استفاده کنند. با چند استثنا، زنان در آن دوران‌ها اغلب در دیباچه‌های مخصوص مترجمان در خدمت و مطیع نویسنده بودن، وعدم کفایت تلاش‌هاشان را اعلام می‌کردند. هرچند خود ترجمه‌ها لزوما به بیانات دیباچه بازتاب نمی‌بخشید.

فاصله بین 1600 و 1900 در اروپا دوره‌ای بسیار بارآور و مولد برای زنان نویسنده و مترجم بود. بسیاری از ترجمه‌ها بدون نام مترجم منتشر می‌شد. بعضی نوشته‌ها به اسم ترجمه چاپ می‌شد. این کار همان قدر امن بود که پنهان شدن پشت اسم «ناشناس».

اما، در ضمن اولین مورد امتناع از فکر و عمل کردن در راستای خطوط تقابل دوتایی، به معنی اصل= اقتدار و ترجمه = واسطه گری بود. زنان بسیاری فعالانه دست به تولید آثاری زدند، یا به طور ناشناس، یا آشکارا، یا با نوشتن زیر اسم مستعار «مترجم». چمبرلین (Chamberlain1998) خاطر نشان می‌سازد که این واقعیت تاریخی به تنهایی برای متزلزل کردن بنیان درک مرسوم از ترجمه به عنوان چیزی وابسته و درجه دو، «حداکثر یک پژواک»،(4 ) کافی است. 

 این ماجرا به مقایسه‌هایی بین نقش مترجم و نقش زنان در کل، و شباهت‌ها میان آن دو ختم شد. همان طور که پژوهش فمینیستی نشان داده، فرهنگ در راستای خطوط مفاهیم دوتایی، تقابل‌ها میان کار تولید و کار باز تولید، عمل می‌کند. برای مدتی دراز این پاردایم حسابی جا سفت کرده بود: پدری اقتدارآمیز به اصالت و/ یا خلاقیت ربط داده می‌شد، حال آن که زن با قلمرو باز تولید واقعی و همچنین استعاری پیوند می‌یافت. در واقع، چنان که چمبرلین می‌گوید:«همان منطق دوتایی که ما را تشویق می‌کند پرستارها را زن و پزشک‌ها را مرد تعریف کنیم، و معلمان را زن و استادان را مرد[...] ترجمه را، به شیوه‌های بسیار، صورت ازلی فعالیت زنانه می‌شمرد.» 

چرا ترجمه به جنسیت ربط پیدا کرد؟ چارچوب مفهومی که این معادلات را سر پا نگه می‌دارد چیست؟ جواب را می‌توان در نقد ادبی و فمینیسم یافت. رمز مجازی زیربنایی مشترک جنسیت و ترجمه رمز تولید و بازتولید است. یکی از ارکان اصلی قدرت تقسیم تولید و بازتولید، آفرینش و تقلید است– یا دنبال کردن مطیعانه قواعدی که شخصی صاحب قدرت معین کرده است. مترجمان، چه زن و چه مرد، همیشه خودشان را در طرف «زنانه» این پارادایم یافته اند.

وضع مترجم به طور سنتی از یک سو حسادت بر می‌انگیخت؛ چرا که حاکی از دانشی قابل توجه از یک زبان و فرهنگ دیگر بود، و دسترسی داشتن به اسناد بالقوه مهم به زبان‌های خارجی. اغلب، مترجم قبل از همه به متون پزشکی، سیاسی یا فرهنگی‌ای دسترسی داشت که محتوی آن‌ها انقلابی از کار در می‌آمد. از سوی دیگر، اهمیت مترجم انکار می‌شد، و مترجم در طول قرن‌ها نقش حاشیه‌ای داشت. 

برای اشخاصی که به زبان‌های مبدأ صحبت نمی‌کردند یا به متون اصلی ترجمه‌ها دسترسی نداشتند، مترجمان از یک لحاظ هم بالقوه خطرناک بودند. چون شخص از کجا می‌توانست مطمئن باشد که آن‌ها «حقیقت»را می‌گویند یا نه، وفادارانه حرف‌های مؤلف را بازتولید می‌کنند یا نه؟ وحشت سرکوفته از این که مترجم بالقوه خائن است امروزه همچنان خود را نشان می‌دهد.

مترجم باید قراردادی را امضا کند که او را موظف می‌کند ترجمه‌ای دقیق و وفادار به متن ارائه دهد. منشا یا «شناسنامه» ترجمه همواره باید روشن باشد. این وفاداری مستند شده، و به رسمیت شناختن اجباری «پدر» متن، دوراندیشی‌هایی‌اند برای جلوگیری از در هم شکستن روابط قدرت تثبیت شده.‌هامفریز Humphries بر این گمان بود که ترس از این که ترجمه به یک تالیف تبدیل شود، ترس از اختگی است، از مردی / نوشتن افتادن[متاسفانه ترکیب (pen(is در ترجمه فارسی حفظ نشد]، مخنث شدن. 

 در بازار کار، این «معادله‌های مرد- زن / تولید کننده - بازتولید کننده» درست همان قدر کارکرد دارد. برای «ازتولید» مزد کمی پرداخت می‌شود، و به ندرت ذکری از آن به میان می‌آید و گرامی داشته می‌شود. حق تألیف به نسبت جدید برای ترجمه‌ها یکی از تبعات تحول دگرگون کننده در جهت ترجمه به عنوان کار اصل است. هرچند که این تحول مثبت لزوما یا فورا موقعیت اجتماعی ترجمه را به عنوان متنی دارای خلاقیت کم تر، یا اصیل و استادانه به قدر نوشته اصلی تغییر نمی‌دهد.

نقش مترجم زن( 5) همواره گیر افتاده در تنگنای این استعاره‌ها و مفاهیم بوده است. مقایسه‌ها میان تصور عام از زن و از مترجم بدیهی اند. زنان گاهی صرفا «کوتاه می‌آمدند»، و از سلسله مراتب همچون «زندانی» امن استفاده می‌کردند، زندانی که در آن کماکان قادر به تولید بودند، و گاهی کارهای پژوهشگری با ارزشی می‌کردند. کارهای اخیر مترجمان فمینیست خوشبختانه سرانجام نقطه پایانی بر نیاز به پنهان شدن نهاد.

ترجمه فمینیستی

کار پویای فمینیسم ادبی و آکادمیک از دهه 60 برای ترجمه این امکان را فراهم آورد که وارد قلمرو فرهنگ شود، و به صورت تولیدی در ذات خود خلاق فهمیده شود. سؤال‌های محوری در فمینیسم در ضمن بخش مهمی از گفتمان نظری در ترجمه بوده اند: عدم اعتماد به سلسله مراتب سنتی، نقش‌های جنسیتی، تعمیم‌های معانی و ارزش‌ها، و چالش وفاداری مطلق.

زبان،واسطه انتقال تمامی ارزش‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی است، و بنابراین در ماجرای شکستن ساخت قانون پدر یکی از «مظنون‌های» اصلی شمرده شده است. در نتیجه مسئله اصلی در ترجمه روی تفاوت‌های اجتماعی، جنسی و تاریخی‌ای متمرکز بود که در برخی متون بیان می‌شد و بعد با ترجمه این متون به سایر فرهنگ‌ها منتقل و در آن‌ها منتشر می‌شد. 

 زبان هم به واقعیت بازتاب می‌بخشد و هم در آن سهیم است، و زبان شناسی فمینیستی مسائلی را دراین رابطه مطرح می‌کند، از جمله این که چگونه زبان از طریق برخی مشخصات دستوری و معنا شناختی به سلسله مراتب‌ها و عدم تساوی تحکیم می‌بخشد. این تأملات و بررسی‌ها به حوزه زبان شناسی و ادبیات تطبیقی گسترش یافته اند.

البته، مترجمان صدها سال با مشخصه‌های دستوری و معنا شناختی متمایز خاص هر زبانی رو به رو بوده اند، اما فمینیسم بحث آکادمیک و عمومی را شروع کرد و به این ترتیب گره‌های اصلی ظاهر شدند.

چنان که فن فلاتو می‌گوید این مسئله اصلی هم مطرح بود که زبان به «زندگی مردها، واقعیت‌های آن‌ها، و اندیشه‌های آن‌ها» بازتاب می‌بخشد و نه به زندگی و واقعیت‌ها و اندیشه‌های زنان. دیدگاه رادیکال این بود که واقعیت زنان نمی‌تواند در زبان مردانه‌ای که یک جهان هستی نمادی مردساخته را توصیف می‌کند بیان شود.

نقش مترجم به عنوان واسطه یا«پل» بین فرهنگ‌های متفاوت، چنان که قبلا گفته شد، از جمله شامل قدرت اصلاح و دست کاری متن‌ها می‌شود. زبان به این ترتیب بالقوه می‌تواند توسط مترجمان برای مداخله زبان شناختی و فرهنگی به کار رود. در مقاطعی، برای تغییر زبان و ژانرهای ادبی که تصور می‌شد زاده سنت‌های مردسالاری اند، درمان‌های ریشه‌ای به کار رفت.

این کار همچنین شامل بازنویسی تاریخ می‌شد: ترجمه مجدد گذشته(6). کار پژوهشی خلاق مشتمل بود بر تهیه فرهنگ نامه‌هایی برای زنان به عنوان پشتوانه‌ای در فراگرد آفرینش مجدد زبانی از زن هویت یافته؛ برای مثال انجام کار ریشه شناختی به منظور کشف مجدد واژه‌های کهن و معنی اولیه آن‌ها.( 7).

اغلب، کار انجام شده خصلتی تلفیقی داشت‌‌و به یک حوزه یا سطح فعالیت محدود نمی‌شد، بلکه در همه جهات گسترش می‌یافت. مرزهای زبان گسترده شده بود، و نویسندگان زن به تجربه‌هایی دست زدند تا به منظور گسترش چارچوب نوشته‌های زنان ژانرهای جدیدی درست کنند. 

در همخوانی با مفهوم زبان به عنوان یک رمز مردسالار، صحبت‌ها و نوشته‌های زنان گاهی خود به خود(8) «ترجمه» محسوب می‌شود: ترجمه واقعیت‌های درونی زنان به واقعیتی دیگر– زبان گفتمان تحت سلطه مرد. نوشته‌های تجربی در اروپای غربی و قاره امریکا، شکوفا شد و نویسندگان مشهور آن از جمله ه. سیکسو، ا. لکلرک، و. ن. بروسارد بودند. کار آن‌ها برنامه ریزی برای شکستن زبان از پیش شکل گرفته بود، و به چالش طلبیدن کاربرد سنتی آن در ادبیات.

بسیاری از نویسندگان زن تحت تأثیر اندیشه‌های فمینیستی یا با تغذیه ازآن، و متقابلا تأثیر نهادن بر اندیشه فمینیستی با خوراک رساندن به آن آرمان فمینیستی را پیش برده اند. اغلب این نویسندگان مترجم نیز هستند، و همه توانشان را به کار می‌برند تا کار خود یا دیگر نویسندگان فمینیست را به زبان‌های دیگر قابل دسترسی کنند. نقش آن‌ها به سرعت سیاسی شد: زبان ابزاری قدرتمند شناخته شد، و نقد و حاشیه نویسی بخشی از کار ترجمه ادبی شد. 

ترجمه فمینیستی در کبک

شکل گرفتن یک پروژه فمینیستی نویسندگی و ترجمه در کبک دهه 80 مثالی برای توضیح اهداف سیاسی و فرهنگی زنان مترجم فراهم می‌آورد. این گروه را که کمی بعد برداشت‌ها از نوشتن و ترجمه فمینیستی درآن مورد بهره برداری قرار گرفت نیکل بروساردNicole Brossard، هوارد اسکات Howard Scott (احتمالا تنها مترجم مرد فمینیست کانادا)، باربارا گدارBarbara Godard، سوزان لوتبینیه -‌هاروود Susanne Lotbiniere-Harwood، کتی مزیی Kathy Mezei، و دیگران راه انداختند.

نشریه آن‌ها، تسرا(9)Tesseraکه بین فمینیست‌های انگلیسی زبان و فرانسوی زبان پیوند ایجاد کرد، برای این تأسیس شد که به دیالوگ میان نویسندگان و نظریه پردازان زن کانادایی انگلیسی زبان و فرانسوی زبان خوراک برساند.

تصور این بود که مفهوم ترجمه به منزله تبادل، که من قبلا حرفش را زدم، نباید محدود به ترجمه زبان به زبان فعلی شود، بلکه در عین حال باید «رواج» ایده‌ها و مفاهیم و فرم‌های نوشتن و ترجمه کردن فمینیستی بین زنان مختلف از فرهنگ‌های مختلف باشد. آن‌ها شکل‌های سنتی نوشتن و نقد آکادمیک و مرزهای بین آن شکل‌های سنتی و نوشتن تجربی را زیر سؤال بردند. 

به رغم دو زبانه بودن رسمی کانادا، مبادله مفاهیم خلاق و ذهنی و الهام بخشی متقابل دو فرهنگ فرانسوی و انگلیسی خیلی هم رایج نیست. تسرا پروژه‌ای است نوآور؛ به این معنی که ارتباط بین زنان تسرا بر پایه‌ای ثابت روی داده است و هر دو فرهنگ وابستگی متقابل هنری و تغذیه متقابل و الهام بخشی متقابل را پذیرفته اند. حیرت انگیز است – ونه لزوما نامنتظره – که زنان باز موضعی وساطت آمیز گرفته‌اند و از معنی استعاری ترجمه به صورت یک مفهوم برخوردار از کارایی استفاده می‌کنند، و این که این کار را در یک پروژه جمعی انجام می‌دهند. 

من پاراگراف طولانی‌ای را که باربارا گدار نوشته و مفاهیم زیربنایی گروه را جمع بندی کرده در این جا می‌آورم:

[...] پرداختن به استراتژی‌های فمینیستی در زبان تاکتیکی است مشروعیت بخشنده به درخواست به رسمیت شناختن تفاوت زوایای دیدی که تفاوت را، هم تفاوت جنسی و هم تفاوت بین زنان را، در ساخت دانش دخیل بداند. یک جا به جایی از هویت به معنی سازی، از بودن به عمل کردن.

در ضمن همین جاست که به زیر سؤال بردن ترجمه به مثابه بازتولید صرف مطرح می‌شود: امتناع از رفتن زیر بار کمک به تداوم اشکال سنتی نوشتن، یا در کل ساکت ماندن، با امتناع مترجم فمینیست از فرمانبردار نامرئی باقی ماندن همپوشی می‌یابد. به همان میزان که زن خود را موجودی مستقل می‌بیند، مترجم زن هم کارش را در ذات خود خلاق می‌بیند، یک قطعه نوشته که یک بازآفرینی است و نه بازتولید.

اما این امر به معنی آن نیست که مترجمان متن اصلی را پشت سر می‌گذاشتند و آن را کاملا مطابق دیدگاه خود تغییر می‌دادند. پروژه ترجمه فمینیستی فرانسوی - انگلیسی- کانادایی ترجمه را نیز مانند یک سبک کار مشارکتی شروع کرد. عموما مترجمان و نویسندگان ادبی گاهی با هم کار می‌کنند، حداقل برخی افکار را با هم در میان می‌گذارند، اما خیلی به ندرت به نزدیکی گروه تسرا می‌شوند.

موهبت در مقابل کیفر

رویکرد فمینیستی روش‌شناسانه، زبان را مبنای ظرفیت‌ها، توانایی‌ها و فرصت‌های زبانی متعدد می‌بیند که زنان در آن می‌توانند خود را بیان کنند، و تفاوت (ها) شان را «ایفا» نمایند. این امر روی تلقی از ترجمه به عنوان وسیله‌ای برای افزایش و گسترش نوشته‌های زنان تأثیر نهاده. در واقع، این قضیه منطبق است با تز ک. لیتاو K. Littau، مبنی بر این که آشفتگی زبان‌ها در بابل، که به سان کیفری الهی دیده شده، از منظر فمینیستی یک موهبت است. پاندورا، و جعبه پاندورا نیز با «هبوط مرد» ربط یافته اند.

اما، خطر ناشناخته، غیر قابل درک، آن چه که در جعبه پنهان بوده و تنها برای یک زن قابل دسترسی بوده، را نیز می‌توان از زاویه‌ای مثبت‌تر دید. (10) امکان بازنویسی، و دوباره ترجمه کردن بی پایان، یعنی، عرضه متون فراوان نوشته زنان و مربوط به زنان، نشر متون فمینیستی را گسترش می‌دهد، که در این صورت منتهی می‌شود به تأثیر بیشتر آن بر گفتمان غالب، و برای زنان بیشتری دسترسی به آن را فراهم می‌کند. این ترجمه مجدد اسطوره‌های سنتی پاندورا و بابل تنها مثال دیگری است از فعالیت‌های فمینیستی در زمینه ترجمه.

بابل و پاندورا هردو سرآغاز تفاوت و تنوعی شدند که یاد گرفتن یک شیوه متفاوت دیدن را ممکن می‌کند: زبان‌های متفاوت در ضمن ارتباطات و آگاهی را وسعت می‌بخشند و نمادی از تنوع پر باری هستند که حیات را زنده نگه می‌دارد، که فضای زبانی و فرهنگی برای بیان تفاوت فراهم می‌آورد. فمینیست‌های کبکی به این ترتیب دیگر بودگی زبان را ابزاری انتقادی و وسیله‌ای برای ابداع مجدد و بنا به آن تغییر می‌دانند. همان طور که باربارا گدار گفته: این یکی از بسیار راه‌های بازنویسی در نظام‌های ادبی است.

دیالوگ میان زنان با فرهنگ‌های مختلف در ضمن چارچوب سنتی عین هم بودن همه زنان را خراب می‌کند: هر صدای جدید یا زبان جدید در ضمن کمکی است به تصویری جدید، نگاهی جدید به زن(11)

استراتژی‌ها و روش‌های ترجمه فمینیستی

فمینیست‌ها برای رساندن صداهای زنان به حوزه عمومی استراتژی‌های بسیار متفاوتی را به کار برده اند. فقط عمل ترجمه نبوده که تغییر کرده بلکه نقد و نگرش تاریخی به ترجمه هم دچار تغییر شده است. 

بازیابی نوشته‌های زنان

یکی از پروژه‌هایی که با ترجمه فمینیستی زاده شد، بازیابی آثاری بود که در هیاهوی مردسالاری «گم» شده بود. از آن جا که سنت غالب اکثرا جانب نویسندگان مذکر دارای نفوذ را نگه می‌دارد، متن‌های نوشته زنان اغلب فراموش یا گم می‌شدند. فمینیست‌ها در این عصر در همه جای دنیا آثار گم شده را بازیابی کرده اند، و به این ترتیب به تدریج سنت ادبی را تغییر داده اند.

بازیابی آثار مربوط به قرون اولیه بخصوص دشوار است، و اغلب مورخان و منتقدان ادبی باید با هم کار کنند تا متون کهن برای خوانندگان امروزی قابل دسترس شوند. این امر مستلزم کار ویراستاری سنگین و وسیع، پژوهش و نوشتن رساله‌های توضیحی، مقدمه‌ها، و پانوشت‌هاست، که زمان و موقعیت سیاسی، اجتماعی و هنری نویسنده‌ای را که کارش ارائه می‌شود توضیح دهند.

کارهای بازیابی شده شامل انواع متون می‌شوند: متون انقلاب فرانسه و عصر ناپلئون به انگلیسی ترجمه شده اند. این ترجمه‌ها فعال بودن اجتماعی زنان و نیروی سیاسی آن‌ها را در طول انقلاب فرانسه نشان می‌دهد. برای کمک به خواننده برای درک شرایط تاریخی، ویراستاران و مترجمان مسائل سیاسی را مطرح می‌کنند و تفاوت‌های گفتمانی بین آن روز و امروز را توضیح می‌دهند. (12)

« نوشته‌های زنان در هند» (1991) سلسله کتاب‌هایی بود که می‌کوشید به نوشته‌های زنان در سایر کشورها دست یابد. هیمن طور، اشعار گردآوری و ترجمه شده کهن زنان کاری که، برای نمونه د. رایر D. Rayor در مجموعه اشعار غنایی زنان یونان باستان می‌کند. 

ترجمه‌ها تنها کاری نبودند که در فراگرد بازیابی ادبیات زنان صورت گرفت. یک حوزه دیگر نوشتن و پژوهش درباره زنان مترجم گذشته است. برای نمونه پژوهش روی نقش‌های زنان مترجم در مقام میانجی‌های فرهنگی صورت گرفته است. شری سیمون، در کتاب خود« جنسیت در ترجمه» تعداد زیادی از زنان با نفوذ را نام می‌برد که مترجم نیز بوده‌اند و از این قابلیت خود برای تعامل فعالانه با محیط فرهنگی خود و خارج سود برده اند. 

کار متنی

برای رؤیت پذیر کردن زنان در زبان، تعداد زیادی استراتژی به کار رفته است. مترجمان همواره دست به نوآوری‌های واژگانی زده‌اند یا کلماتی از زبان‌های دیگر را با هم تلفیق کرده‌اند و آن‌ها را با نظام زبان مقصد انطباق داده اند، یا حتی دستور زبان مقصد را تغییر یا بسط داده اند. سوزان لوتبینیه -‌هاروود تعدادی فنون مختلف را برای انطباق انگلیسی با اندیشه‌های فمینیستی و هنری به کار می‌گیرد.

او این فراگرد را «جنسیتی‌کردن» می‌نامد. برای نمونه، از نظر او جنسیتی کردن یعنی«جنس زدایی کردن» و «مؤنث کردن». او همچنین از «میان متن» و «فن چاپ هم» برای تأکید یا تنقید استفاده می‌برد.

او، برای «جنس زدایی» از یک متن، برای نمونه شکل «she/he» را به جای «he» یه کار می‌برد. در فرانسه، «e muet»،«ای» بی صدا، را در پرانتز می‌گذارد، تا مؤنث هم مؤنث خوانده شود و هم / یا مذکر.

او «مؤنث کردن» را شامل مجموعه‌ای تدابیر می‌داند از جمله «اجتناب از واژه‌های تحقیری برای نامیدن زنان، یافتن معنی جدید در واژه‌های موجود یا ساختن واژه‌های جدید، اغلب با استفاده از ریشه شناسی به عنوان یک منبع.» (117).

او از برزیانیک نقل می‌کند که: «Quel est le feminin de garcon? C’est garce!» در اصل، garcon مشخصا پسر بود. اما از رهگذار تحقیر معنا شناختی زنان (13)، garce دیگر واژه مکمل آن یعنی «دختر» نیست، حالا معنی آن «هرجایی» است. همین لغزش زبان جنسی در انگلیسی اتفاق افتاده، بنابراین من معادل بدیهی را به کار بردم: «مؤنث سگ نر چه می‌شود؟ ماچه سگ می‌شود» (14)

 منظور لوتبینیه-‌هاروود از «فن چاپ» اشاره به استفاده زنان مترجم از حروف خوابیده یا سیاه یا اجزای واژه برای تأکیدبربرخی کلمات یا بخش‌هایی‌ازآن‌هاست.برای‌مثال، استفاده از حروف خوابیده درmasterpiece به نا رسایی زبان مرد ساخته برای بیان خلاقیت زنان اشاره دارد. او همچنین از یک e سیاه در انگلیسی استفاده می‌کند تا نشان دهد نویسنده فرانسوی کجا مؤنث به کار برده و زن را در متن رؤیت پذیر کند.

این نشان می‌دهد که گاهی مترجمان در زبان مقصد ظرفیت کافی برای ترجمه استراتژی‌های خاص به کار رفته در زبان مبدا نمی‌یابند. در ضمن لوتبینیه-‌هاروود در صفت «کبکی» هم برای اعلام این که کار زنانه است نارسایی می‌بیند و بنابراین یک e با صدا و یک e بی صدا و مابین شان دو خط تیر ه به آخر واژه Quebecois می‌افزاید تا در ترجمه انگلیسی بر این امر تاکید کند.

منظور لوتبینیه -‌هاروود از «میان متن»، متن‌هایی است که «بازخوانی و بازنویسی فمینیستی آن‌ها را مؤنث نوشته است. او می‌گوید که این کتاب‌ها مثل فرهنگ نامه به درد سایر زنان مترجم می‌خورند، چون فرهنگ‌های مرسوم تنها تعداد محدودی واژه‌های از پیش انتخاب شده دارند که در گفتمان مسلط به کار می‌رود - از این رو، آثارقبلا ترجمه شده فمینیستی کار منبع و الهام دهنده را می‌کنند.

تصحیح متن

می یر Maier و لواین Levineهر دو متون نویسندگان مرد کوبایی یا امریکای جنوبی را ترجمه می‌کردند، که اغلب با مسائل جنس گرایی و زن ستیزی مواجه شان می‌کرد. آن دو با وجود این تصمیم گرفتند به ترجمه این قبیل متون ادامه دهند و آن‌ها را برای سایر خوانندگان قابل دسترسی کنند. برای کاستن از تأثیرات این جنس گرایی برملا شده، آن‌ها این جا و آن جا به زیر سؤال بردن متن پرداختند، اما نه واقعا به طور ریشه ای.

آن‌ها همچنین برای تغییراتی که دادند معذرت خواستند، با این فرض که حق آن‌ها نیست که در کار «پدر» فضولی کنند. دیگر مترجمان متون جنس گرا و زن ستیز را با صرفا ترجمه نکردن آن‌ها سانسور می‌کنند، به عنوان نمونه لوتبینیه -‌هاروود. این امر احتمالا از تبعات سیاسی شدن فضای کبک در دهه 89 و 90 است: لوتبینیه-‌هاروود تصمیم گرفت تنها نوشته‌های زنان را ترجمه کند، و حتی در این مورد هم تغییر داد و مداخله کرد. او قاطعانه دیدگاه فمینیستی خود را به زبان می‌آورد، برای او ترجمه امری سیاسی است.

فرامتن

زنان (نیز مردان) مترجم در ضمن همواره از پانوشت، مقدمه، و رساله‌های تکمیلی برای توضیح دادن استراتژی‌های مترجم، و زمینه متنی بخشیدن به نویسنده و متن استفاده می‌کنند. لوتبینیه -‌هاروود می‌نویسد: «خواننده ی عزیز، فقط چند کلمه برای این که بدانی این ترجمه بازنویسی مؤنث آن چیزی است که من در اصل به فرانسه خواندم. منظورم محتوای کار نیست. لیز گاوین Lise Gauvin فیمینست است و من هم همین طور. اما من او نیستم. او به مذکر عام نوشته است. ترجمه من یک فعالیت سیاسی است که هدف آن واداشتن زبان به سخن گفتن با زنان است...» (9:1989).

در این پیش درآمدها درک مترجم‌ها از خود آشکار می‌شود، و آگاهی آن‌ها به این واقعیت که ردهایی از خود در متنی که رویش کار می‌کنند باقی می‌گذارند. بعضی‌ها خود را عملا نویسنده مشترک اثر(جدید) می‌بینند.بعضی‌ها همچنان حرف شنوی مألوف را دارند، و خودشان را در هیئت «ناخدای لنج» (ایذا)، یا «بومیان هیمالیایی» می‌بینند و بار اربابان را هر چه باشد حمل می‌کنند (فون فلوتو، 1991:36).

اما، با این پیش درآمدها، مترجم در ضمن به خواننده (زن) دسترسی پیدا می‌کند (اگر او دیباچه را بخواند!)، و به این ترتیب از پراکندن اندیشه فمینیستی حمایت می‌کند. این در ضمن حرکتی عکس حرکت آن مترجمان (مرد) ی است که از استراتژی‌هایی برای تأکید بر برخی قسمت‌ها یا کلمات یا محتواها در ترجمه‌های خود استفاده می‌کنند، اما اغلب لازم نمی‌دانند که «چرایی» و «چگونگی» این تغییرات را با خواننده در میان گذارند. تصمیم بر انتقال دانش و تجربه به خوانندگان است، خواه زن باشند و خواه مرد.

 خواننده؟
 مؤلفان و مترجمان

به عنوان مترجمی فمینیست، با اکثر استراتژی‌هایی که مترجمان فمینیست در زبان‌های مختلف به کار می‌برند موافقم، و همچنین مصمم هستم که هر چه بیشتر زنان نویسنده و مترجم را با نوشتن درباره شان یا از طریق ترجمه مجدد آثارشان قابل رؤیت کنم، خواه معاصر باشند و خواه مربوط به دوران‌های خیلی دور.

این کار را به این دلیل می‌کنم که معتقدم این آثار گنجینه‌هایی هستند که برای مدت‌های بسیار طولانی پنهان و فراموش شده مانده اند. آن‌ها به ما می‌گویند که چرا و چگونه ما امروز این هستیم که هستیم، و مبارزاتی که این زنان باید به پیش می‌بردند چه بود و هست تا موقعیت امروزی این شود که می‌بینیم.سایر مترجمان فمینیست که من می‌شناسم همین‌ها را خواهند گفت.

من در ضمن مردانی را می‌شناسم که آثار فمینسیت‌ها را می‌خوانند، اما تعدادشان کم است: اغلب آن‌ها این شرایط را آزار دهنده می‌یابند و آن‌ها گاهی برای دنبال کردن گفتمان استراتژیک به مشکلاتی بر می‌خورند. همان طور که من گاهی مشکلاتی داشتم.

گرچه برای من، به عنوان یک مترجم، این ترجمه‌ها یک کتابخانه مرجع غنی هستند: نه تنها می‌بینم که چطور مترجمان دیگر با همین دستور کار سیاسی برخی بخش‌های زبان را تغییر داده اند؛ در ضمن می‌توانم تأثیر این استراتژی‌ها را روی لذت خواندن نیز ببینم. آیا مزاحم اند؟ آیا سؤال برانگیزند؟ یا فقط کسالت بارند؟ نویسندگان احتمالا می‌توانند همین استفاده را از این متون بکنند.

اغلب خوب است که همکاری وجود داشته باشد، تا هر یک متقابلا دیگری را «بیدار کند». احساس می‌کنم از رهگذر رادیکال بودن برخی از این آثار (تجربی) صدای تازه‌ای یافته ام، یا صدایی را کشف کرده ام که برای مدتی خاموش مانده بود. 

فمینیست‌ها

فمینیسم «سخت» است و باعث ترک آسایش و مسیرهای مفهومی و رفتاری آشنا و شیوه تفکر معمول می‌شود. همین اتفاق‌ها در ضمن می‌تواند وقتی روی دهد که متنی تجربی را می‌خوانیم. ترجمه به صورت دنبال کردن اخلاقیاتی خاص نمونه‌ای است از «وفاداری» به زنان در چارچوب وسیع‌تر فمینیسم. از این رو ترجمه فمینیستی می‌تواند برای یک فمینیست اقناع کننده باشد، چرا که یک کار عملی فمینیسم، و به کار بردن نظریه فمینیستی، است. 

 درست مانند فمینیسم به طور کلی، برخی متون وقت می‌برند و باعث آشفتگی می‌شوند: در نهایت این امر ممکن است ما، خوانندگان، را به متن نزدیک‌تر کند، یا بیشتر به ژرفای آن ببرد. گاهی خواندن کار سختی است، و چرا نباید سخت باشد؟

مواردی هست که من، در مقام خواننده، جنس گرایی یا زن ستیزی‌ای در یک متن نمی‌بینم: مترجم فمینیست می‌تواند با بالا بردن آگاهی ام نسبت به ظرافت‌های متن به من کمک کند تا بر این کوری یا گیجی غلبه کنم. بسیاری از آثار تجربی زنان فوق العاده «خواندنی» اند، و من می‌دانم که این کتاب‌ها را خیلی‌ها می‌خوانند (منظورم کتاب‌های بروسارد، برسیانیک، سیکسو، ووو، و ترجمه‌های لوتبینیه –هاروود، باربارا گدار، و دیگران است).

اگر کتابی« من را بیدار کند» و کمکم کند که به تشخیص بسیاری از چیزهایی برسم که قبلا هرگز در یک زبان/ زبان خودم متوجهش نبوده ام، این امر را الهام بخش می‌دانم، و در مقام یک فمینیست طالب تغییرم. 

جمع بندی

نوشته‌های فمینیستی در کانادا تحت تأثیر نوشته‌های آوانگارد فرانسوی در روانشناسی، زبان، و فلسفه، و بدون تردید بسیاری تأثیرات معاصر دیگر روی شکل‌های هنر تجربی بوده است. اما، در حوزه سیاست فرهنگی فمینیستی کانادایی، پروژه نوشته‌ها و ترجمه‌های کبکی – انگلیسی – کانادایی نقشی حیاتی بازی کرد.

این پروژه دیدگاه به ترجمه را سیاسی کرد. این اعتقاد که ترجمه باید تغییر کند تا در نهایت جامعه تغییر کند به این فرض منتهی شد که زنان باید زبان را از آن خود کنند و آن را برای اهداف خودشان در نوشته‌ها و ترجمه‌هاشان به کار برند. جنبش مورد بحث در ضمن در دهه 80 آغازگر و حامی نوشته‌های تجربی زنان بود.

خود این مسئله که آثار مورد بحث و دستور کار سیاسی آن‌ها در کانادا یک نسل دام آورد و به نسل بعدی منتقل شد، نشانی بود از این که ترجمه در کانادا از یک هنر زبانی پنهان تبدیل به یک هنر زبانی سیاسی، آشکار و تعهد آمیز شده است. البته پروژه به کشورهای دیگرهم تسری یافت و تصور آرمان شهری بودن ترجمه فمینیستی را با تداوم پژوهش‌ها و کشف مسائل جنسیتی جدید در هنگام مطالعه و تحلیل ترجمه اززوایای مختلف باطل کرد.

کنفرانس نورویچ، انگلستان، در سال 2000، گراتس سال 2001، سمپوزیوم ادیسه ترجمه شناسی/ سفر به مطالعات ترجمه (8 مارس، 2002) در دانشگاه کنکوردیا، سمینار بین المللی دانشگاه والنسیا به نام جنسیت ترجمه/ترجمه جنسیت (16-18 اکتبر، 2002)، پژوهش‌های مدرسه ترجمه دانشگاه اوتاوا، تزهای مختلفی که مدام منتشر می‌شوند، نشان می‌دهند که به گفته فون فلاتو(2001) ترکیب جنسیت و ترجمه همچنان از جمله حوزه‌های مولد و محرک پژوهش است که اشخاص را به حوزه‌های متعددی می‌کشاند:

  • - مطالعات ترجمه ( چه کسی چه چیزی را چه وقت و چگونه ترجمه کرده، و نقش جنسیت در این میان چیست؟) 
  • ملاحظات نظری (روابط، تعریف‌ها، و ساخت‌های جنسیتی در ترجمه و پژوهش ترجمه چگونه خود را نشان می‌دهند؟)
  • مسائل هویت (هویت جنسیتی یا فقدان آن چگونه بر ترجمه و پژوهش ترجمه تأثیر می‌گذارند؟)
  • سؤال‌های پسا استعماری (آیا «جنسیت» انگلیسی- امریکایی فمینیست‌های سفید در مورد سایر فرهنگ‌ها و متون آن‌ها کار برد دارد، و در مورد«Queer» چطور؟ آیا این واژه قابل ترجمه به زبان‌های دیگر هست؟ و اگر نباشد معنای این امر چه خواهد بود؟)
  • سؤال‌های عام‌تر در زمینه انتقال فرهنگ (آیا امکان فعلی که زنان برای حرف زدن یافته‌اند واقعا ناشی از تسامح و تساوی طلبی حکومت‌های مردسالار است یا نوشته‌های زنان کالاهایی پر فروش برای بازارهای ادبی دنیا هستند؟)

اگر به فهرست فون فلاتو تمایل جدید مترجمان زن به ترجمه آثار زنان و استقبال خوانندگان زن از این آثار را بیفزاییم، آن وقت می‌توان از یک فرهنگ فمینیستی مؤثر و فعال صحبت کرد که نه تنها در سطح آکادمیک در شکل گرفتن مطالعات ترجمه و فرهنگ نقش عمده داشته، در سطح مخاطبان خود نیز منشا تحول و آگاهی بوده و هست

 ترجمه فیروزه مهاجر

کتاب شناسی

 Arrojo, Rosemarie (1994). “Fidelity and the Gendered Translation”. In TTR, vol 7 (2)

Brossard, Nicole (1989) Mauve Desert. Translated by S. de Lotbiniere- Harwood. (Toronro: Coach House Press)

Brossard, Nicole (1980) Lovhers. Translated by Barabara Godard (1986)

Chamberlain, Lori (1992) “Gender and Metaphorics of translation”. In: Venuti, L. (ed.) Rethinking Translation. Discourse, Subjectivity, Ideology. (New York, London: Routledge)

Duras, Margaret (1980). “An Interview” in Marks, E. & I. de Courtivron (eds) New French Feminisms, transl. by Susan Husserl’Kapit (Amherst: U of Massachusetts Press, 17-76)

Florio, John (1603) “Translator’s preface” in Montaigne’s Essays. London

Godard, Barbara (1990). “Theorizing Feminist Discourse/Translation”. In: Bassnett, S. & A. Lefevere. Translation, History, Culture. (London: Pinter Publishers)
Homel, David & Sherry Simon (1988). Mapping Literature. (Montreal: Vehicule Press)

Humphries, R. (1989) On Translation

Irigaray, Luce (1977). Ce sexe qui n’en est pas un. (Paris: Les editions de minuit)
Kadish, d. & F. Massardier-Kenny (eds.) (1994) Translation Slavery: Gender and Race in Franch Women’s Writing, 1783-1823 (Kent: Kent UP.)
Littau, Karin (in print). Pandora’s Tongues

Lotbiniere-Harwood, Susanne de (1991) Re-Belle et Infedele/The Body Bilingual. (Toronto: Women’s Press)

Ribeiro, Antonio S. (2004). “Translation as a Metaphor for Our Times”. In www. Eurozine.com

Rose, Marilyn Gaddis (1996). Translation Horizons. Beyond the Bounderies of Translation Spectrum. (Binghampton: State U of NY)

Simon, Sherry (1996). Gender in Translation (New York, London: Rputlege)
Von Flotow, Luise (1991). “Feminist translation: Contexts, Practices, and Theories”. In: TTR, vol IV, No. 2

Von Flotow (1997) Translation and Gender: Translation in the “Era of Feminism”. Ottawa: St Jerome Publishing/University of Ottawa Press

Von Flotow (2001) “Gender in translation: The Issues Go on”. In a Symposium held by the Concordia University

پانوشت‌ها:

1. Robinson, D., 153-54.
2. Steven Seymour, in Rolling Stone, 9 March 1978.
3. C. Maier & Massardier-Kenney (1996), 234.
4. این عنوان مقاله‌ای است نوشته A.S. Piers در.Americas 4:9 (1952), pp. 5-13
5. البته، مترجم مرد هم همین وضع را داشت.
6. بخصوص فمینیسم فرانسوی، و در این جا ایریگاری، آن بحث را آغاز کرد. (Irigaray, 1977:203-5)
7. مثلا “spinster” یا “hag” امروزه معانی ضمنی منفی دارند و بس، اما روزگاری معانی مثبت داشتند و زنان را قوی و مستقل توصیف می‌کردند.
8. برای نمونه مارگرت دوراس، مری دیلی، سیمون دوبووآر، تونی موریسن، لوس ایریگاری و بقیه. دوراس (1980:174) نوشت: « من فکر می‌کنم «نوشته فمینیستی”» یک نوشته ارگانیک و ترجمه شده است...ترجمه شده از تاریکی، از سیاهی. زنان قرن‌ها در تاریکی به سر برده اند. [...] نوشته‌های زنان واقعا از ناشناخته ترجمه شده است، مانند راه جدیدی برای ایجاد ارتباط و نه یک زبان از پیش شکل گرفته».
9. واژه «تسرا» معانی مختلفی دارد؛ یعنی «یک نشانه یا علامت بازشناسی، یک اسم رمز، یک اسم عبور،» که این قدیمی ترین مورد استفاده اش در زبان انگلیسی است. (گدار، 275)
10. دیدگاه‌های متفاوت درباره اسطوره پاندورا در واقع ناشی از ترجمه‌های متفاوت است (نگاه کنید به لیتاو)
11. این یک اصطلاح معمول برای نظریه او نیست.
12. Translating Slavery: Gender And Race In French Women’s Writing, 1783-1823. Kadish, D. & F. Massardier-Kenney (eds.) (1994) Kent: Kent State UP.
13. به این معنی است که به واژه‌های توصیف کننده زنان اغلب با گذشت زمان معنی موهن و بار منفی داده شده.
14. کتاب درباره دختری است که افکارش را به نوشته بر می‌گرداند و نویسنده‌ای آن نوشته را به کتابی درباره... ترجمه می‌کند. در ضمن، کل کتاب اصلی ترجمه شده است.

کد خبر 7183

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز